درک خلاقیت
بهتر است که با تعریف روشنی که ما از خلاقیت داریم، شروع کنیم، زیرا دو نوع کاملاً متفاوت از این مفهوم وجود دارد. اولین مورد خلاقیت فنی است که در آن افراد نظریه ها، فناوری ها یا ایده های جدیدی را خلق می کنند. این نوع از خلاقیت همانی است که ما در سلسله مقالات این بخش به آن می پردازیم. نوع دوم خلاقیت هنری است که بیشتر زاییده مهارت، تکنیک و ابراز وجود است.
بسیاری از تکنیک های ارائه شده در این بخش، توسط متفکران بزرگ برای هدایت خلاقیت خودشان استفاده شده است. به عنوان مثال، آلبرت انیشتین از روشی خاص خودش برای تحریک و تراوش ایده ها استفاده می کرد تا ایده هایی را به وجود آورد که منجر به نظریه نسبیت شد.
اما جالب اینجاست که بدانید هر کسی می تواند یاد بگیرد که از نظر فنی خلاق باشد و از این ابزارها استفاده کند. آنها طراحی شده اند تا به شما کمک کنند تا راه حل های خلاقانه و تخیلی برای مشکلات ابداع کنید و به شما کمک کنند فرصت هایی را شناسایی کنید که بدون استفاده از این روش های برانگیزاننده خلاقیت ممکن است هیچگاه به ذهنتان رجوع نکند.
رویکردهای خلاقیت
دو گرایش اصلی برای خلاقیت فنی وجود دارد:
- تفکر برنامه ریزی شده
- تفکر جانبی
تفکر برنامهریزیشده به روشهای منطقی یا ساختارمند برای ایجاد یک محصول یا خدمات جدید متکی است. نمونه هایی از این رویکرد عبارتند از تجزیه و تحلیل مورفولوژیک و ماتریس چارچوب بندی مجدد.
گرایش اصلی دیگر از “تفکر جانبی” استفاده می کند. نمونه هایی از این گرایش عبارتند از: طوفان فکری، ورودی تصادفی و تحریک.
تفکر جانبی توسط ادوارد دی بونو توسعه یافته و رایج شده است که می توانید کتاب های او را در مقالات این بخش معرفی می شود، بیابید.
تفکر برنامه ریزی شده و تفکر جانبی
تفکر جانبی تشخیص می دهد که مغز ما دارای سیستم های تشخیص الگو است و مانند رایانه ها عمل نمی کند. سالها آموزش طول می کشد تا یاد بگیریم محاسبات ساده را انجام دهیم، کاری که کامپیوترها به راحتی انجام می دهند.
از سوی دیگر، ما می توانیم فوراً الگوهایی مانند چهره، زبان و دست خط را تشخیص دهیم. تنها رایانههایی که قادر به انجام این کارها هستند، که این کار را با روشهای مدلسازی که سلولهای مغز انسان انجام میدهند، پیادا سازی کنند. حتی در این صورت، کامپیوترها باید قبل از اینکه به توانایی ما در مدیریت الگوها نزدیک شوند، از منابع قدرتمند تری استفاده کنند.
مزیت تشخیص الگوی خوب این است که میتوانیم اشیا و موقعیتها را خیلی سریع تشخیص دهیم. تصور کنید اگر هر بار که با یک قوطی استوانه ای از مایع جوشان روبرو می شوید مجبور به انجام آنالیز کامل شوید چقدر زمان تلف می شود. اکثر مردم فقط قوطی نوشابه گازدار خود را باز می کنند. بدون تشخیص الگوها، شرایط وحشتناک می شود. ما گرسنگی میکشیم یا توسط حیوانات درنده خورده میشویم. ما نمی توانیم به سلامت از خیابان عبور کنیم.
خبر بد این است که ما در الگوهای خود گیر کرده ایم. ما تمایل داریم فقط درون آنها فکر کنیم. راه حل هایی که ما ایجاد می کنیم بر اساس راه حل های قبلی برای مشکلات مشابه هستند. معمولاً به ذهن ما نمی رسد که از راه حل های متعلق به الگوهای دیگر استفاده کنیم.
ما از تکنیک های تفکر جانبی برای بیرون آمدن از این شیوه تفکر الگو استفاده می کنیم.
تکنیک های تفکر جانبی به ما کمک می کند تا راه حل های خیره کننده، درخشان و بدیع برای مشکلات و فرصت ها پیدا کنیم.
ذکر این نکته ضروری است که هر نوع رویکرد دارای نقاط قوت خودش است. تفکر منطقی و منظم در بهبود محصولات و خدمات بسیار موثر است. با این حال، قبل از انجام همه پیشرفتهای عملی، میتواند تا این حد پیش برود. تفکر جانبی می تواند مفاهیم و ایده های کاملاً جدید و پیشرفت های درخشان در سیستم های موجود ایجاد کند. با این حال، در مکان نامناسب، می تواند غیرضروری باشد.
استفاده از بهترین ها از هر کدام …
برخی از تکنیک ها نقاط قوت دو گرایش مختلف خلاقیت را در هم می آمیزند. تکنیک هایی مانند فن مفهومی از ترکیبی از تفکر برنامه ریزی شده و جانبی استفاده می کنند. تکنیک هایی مانند: DO IT و Simplex این دو رویکرد را در فرآیندهای حل مسئله جاسازی می کنند.
در حالی که ممکن است این تکنیک ها در هنگام برخورد با مشکلات جزئی پیچیدگی ایجاد کند، این دو تکنیک چارچوب های عالی برای حل مشکلات دشوار و جدی ارائه می دهند.
چارچوب خلاق ذهن
اغلب تنها تفاوت بین افراد خلاق و غیرخلاق درک خود است. افراد خلاق خود را خلاق می بینند و به خود آزادی خلق می دهند. افراد غیر خلاق به خلاقیت فکر نمی کنند و به خود فرصت خلق چیز جدیدی نمی دهند.
خلاق بودن ممکن است صرفاً به این معنا باشد که زمان لازم را برای برداشتن یک قدم به عقب کنار بگذارید و به خود اجازه دهید از خود بپرسید که آیا راه بهتری برای انجام کاری وجود دارد یا خیر.
ادوارد دی بونو این رفتار را “مکث خلاق” می نامد. او پیشنهاد می کند که این یک استراحت کوتاه شاید 30 ثانیه ای باشد، اما این رفتار باید بخشی از تفکر باشد. این کار نیاز به خود انضباطی دارد، زیرا خیلی سریع فراموش می شود.
تغییر نگرش مهم دیگر این است که به مشکلات به عنوان فرصت هایی برای بهبود نگاه کنیم. اگرچه این موضوع شاید بیشتر به کلیشه ای تبدیل شده است، اما اگر بتوانیم از آن به درستی استفاده کنیم متوجه می شویم که واقعا این جمله صحت دارد. هر زمان که مشکلی را حل کردید، پس از آن محصول یا خدمات بهتری برای ارائه دارید.
استفاده از خلاقیت
اگر عمل از خلاقیت ناشی نشود، خلاقیت باروری خاصی ندارد. ایده ها باید قبل از اینکه ارزشی داشته باشند، ارزیابی، بهبود، صیقل داده و به بازار عرضه شوند. در سلسه مقالات این بخش به این موارد خواهیم پرداخت. همچنین تکنیکهای مدیریت زمان و استرس را در زمانی که ایدههای خلاقانهتان مطرح میشوند برای شما ضروری است.